×
We use cookies to ensure you get the best experience on our website. Ok, thanks Learn more

gegli

navaye mashreghi

× شعر و درددل . . .
×

آدرس وبلاگ من

navayemashreghi.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/jeq jeqe

Access to the friends list is not allowed for anyone

تنهایی . . .

 

غروب

تنهاييم از من قهر كرده بود

ولم كرده بود و براي خودش راه افتاده بود

نميدانم كجا

به هر كجا كه پيش ايد

به هر كجا كه من نباشم بهش پيله كنم

 

راه افتادم

به هركجا كه مي شد سرزد

بي تنهاييم,راه افتادم ميان ازدحام

انقدر شلوغ بود كه داشت حالم بد ميشد

 

من كه عادت نداشتم بي تنهاييم جايي بروم

عاقبت يك گوشه پيدايش كردم

براي خودش كز كرده بود و مثل ابر بهار ميگريست

رفتم بالاي سرش گفتمش اخر تو تنهايي مني؟

يا تنهايي خودت؟يا تنهايي يك كس ديگر؟

شورش را در اورده اي

نميداني من بي تنهايي ام حوصله ام سر ميرود كه هيچ ،

حتي دق ميكنم

 

تنهايي ام هيچ نگفت

و فقط نگاهم كرد

و ميان پاره هاي بغضش كه مي تركيد

فهميدم كه تنهايي ام

عاشق شده است . . .
چهارشنبه 30 شهریور 1390 - 3:41:05 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

http://matiin.gegli.com

ارسال پيام

پنجشنبه 31 شهریور 1390   5:34:08 PM

salam kheily bahal bod